اصل تمامیت
بهم ریختن و کون فیکون کردن اتاقم در کسری از ثانیه یکی از قابلیت های بارز وجودی من است! بطوری که کسی اگه از جلوش رد شه بیقین می رسد که خمپاره وسط اتاق ترکیده. یک بار برادرم با دیدن بهم ریختگی اتاقم فکر کرده بود خونمون را دزد زده! همیشه با خیال راحت و با کمال آرامش و بدون عذاب وجدان از شلختگی ام لذت می برم چون می دونم با سرعت نور می تونم همه چیز را تمیز و مرتب کنم و به جای اولش برگردونم و فرآیند نظم بخشیدن به اندازه فرآیند شلختگی برام لذت بخشه. دلیلش هم اینه که کمد های بی نهایت مرتب و تمیزی دارم و اگر بهم ریختگی ای وجود داشته باشد در رویه سطحی است و با جایگذاری خرت و پرت ها سرجاشون سریع جمع و جور می شه. بعضی وقتا تمام کف اتاقم پر از کتاب و چرکنویس و کاغذ می شه بطوری که نمی شه توش راه رفت. وسط کاغذا دوسه جفت کفش و چند تا شلوار جین می شه پیدا کرد. دیروز داشتم اتاقم را مرتب می کردم و کاغذ های اضافی را بیرون می ریختم که چشمم به این دو تا (1و2) مقاله افتاد که اگر اشتباه نکنم Y لینکش را برام تو وبلاگ گذاشته بود. دوباره اونارو خواندم تا مغزم دوباره مشغول شه! ;) نمی دونم تا چه حد با اصل تمامیت و جناب گودل آشنایی دارین ولی در همین حد آشنایی هم جالبه. یک قسمتی اش را اینجا می نویسم.

"چگونه كسى مى توانست نشان دهد كه رياضيات را نمى توان به ترفندهاى منطق تقليل داد؟ راهكار گودل- كه چنانچه گولدشتاين بحق توصيف مى كند داراى «زيبايى نفس گير» است- اين بود كه منطق را عليه خودش به كار برد. وى با آغاز از يك دستگاه منطق رياضى كه بنا بر فرض خالى از تناقض باشد، طرح نبوغ آميزى ابداع كرد كه اجازه مى داد گزاره هاى دستگاه به گونه اى دوپهلو تعبير شوند. گزاره اى كه درباره اعداد صحبت مى كرد در اين طرح مى توانست اينگونه تعبير شود كه درباره ديگر گزاره ها و اينكه چگونه منطقاً با يكديگر ارتباط دارند، سخن مى گويد. در واقع همانگونه كه گودل نشان داد حتى مى توان گزاره اى عددى به گونه اى ساخت كه درباره خودش نيز سخن بگويد (گولدشتاين اين مطلب را با نمايشنامه اى قياس مى كند كه در آن كاراكترها خود بازيگران نمايش ديگرى در بطن نمايش اصلى هستند؛ اگر نمايشنامه نويس به اندازه كافى باهوش باشد، ديالوگ هايى را كه بازيگران در نمايش فرعى بر زبان مى آورند، مى توان داراى «معناى اصيل» در متن نمايش اصلى تعبير كرد) گودل كه توانسته بود اين دستگاه خودمرجع رياضى را بسازد، به ناگاه «پيچ و خم» مبهوت كننده اى را رو كرد: او گزاره اى را توليد كرد كه در حالى كه ظاهراً حكمى را درباره اعداد بيان مى كرد، در عين حال مى گفت «من قابل اثبات نيستم». در نگاه اول اين مسئله همانند يك پارادوكس به نظر مى رسد و ما را به ياد آن داستان مى اندازد كه مرد كرتى مى گفت: «تمامى اهالى كرت دروغگو هستند.» اما گزاره خودمرجع گودل نه درباره راستى خود كه درباره اثبات پذيرش سخن مى گويد. آيا مى توان آن را دروغ شمرد؟ خير، چرا كه اگر اينگونه بود، به اين معنا مى بود كه مى توان آن را اثبات كرد كه گزاره را راست مى گرداند. لذا اين ادعا كه نمى توان آن را اثبات كرد بايستى راستگو باشد. اما راست بودن اين گزاره را تنها از بيرون از دستگاه منطقى كذايى مى توان ديد. در داخل دستگاه، نه اثبات پذير است و نه اثبات ناپذير پس اين دستگاه، ناقض است.
نتيجه نهايى (اينكه هيچ دستگاه منطقى نمى تواند تمامى حقيقت رياضيات را در خود بگنجاند) به عنوان اولين قضيه ناتماميت شناخته مى شود. گودل همچنين ثابت كرد كه هيچ دستگاه منطقى رياضيات را نمى توان، به وسيله ابزارهاى خود، خالى از «ناسازگارى» [inconsistency] نشان داد. اين نتيجه به عنوان دومين قضيه ناتماميت شناخته مى شود." بقیه

[Saturday, February 25, 2006]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]