جوجو افغانی

اکثر تبلیغ های شامپو یک سناریو دارند که با اینکه تکراریه ولی بازم آدم خوشش میاد. همیشه یک دختر جیگر گیس بلندی را نشون می ده که در حالی که باد تو موهاش پیچیده از جلوی چند تا پسر رد می شه. پسرایی که نگاش می کنن از خود بیخود می شن و مثلا یکی میره تو دیوار، اون یکی زبونش بند میاد و یکی دیگه بی اختیار دنبال دختره می افتد. منم وقتی یک جوجو کوچولوی تپل مپل می بینم عین همون پسرا از خودم بیخود می شم. چند وقت پیشا برای خرید با مامانم رفته بودیم بازار تجریش. از اون جوراب بلند راه راها داشتم انتخاب می کردم که یکهو دیدم یک گلوله عسل توی بغل باباش از جلوم رد شد. عین مسخ شده ها دنبالشون راه افتادم و آخر سر پدر و مادرش تو یک مغازه دکمه فروشی رفتن. پدر و مادرش افغانی بودند و اسم جوجو کوچولوشون را هم رعنا گذاشته بودند. بغلش کردم. مثل یک کیسه پر از ژله بود که شدیدا دلم می خواست بخورمش. سکسکه اش هم گرفته بود که بامزه ترش می کرد. یک عالمه قربون صدقه اش رفتم. پدر و مادرش با تعجب نگام می کردند. خلاصه دیدم اگر بازم ادامه بدم نگران می شن که نکنه بچشون را بدزدم، بنابراین با اجازشون با موبایلم عکسشو گرفتم. فقط افسوس می خورم که چرا تابستون نبود و من کف پای جوجو کوچولو را ندیدم. آخه عاشق کف پای نوئه بچه هام!من اصولا از افغانیا خوشم میاد و براشون احترام قائلم. حالا از موقعی که این تپلی پدرسوخته را دیدم دیگه خیلی بیشتر ازشون خوشم میاد.

[Tuesday, February 21, 2006]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]