ویژه نامه تولدم
بمناسبت تولدم تصمیم دارم که کاملا از وبلاگم بعنوان یک دفتر خاطرات استفاده کنم و تمام لحظات امروز را درونش ثبت کنم.
تولدم و تیله ها
امروز من یک سال بزرگ تر شدم.پیش بینی می کردم که تولد تنهایی را داشته باشم. حتی تا یک هفته پیش قاط زده بودم و تصمیم داشتم از تهران خارج بشم و موبایلم را هم خاموش کنم. اما آدم خوش شانسی هستم که دوستای گلی دارم که هیچ وقت منو تنها نمی گذارند بخصوص در مواقعی که بیشتر به وجودشون نیاز دارم. امروز بعد از مدتها مثل آدمیزاد حاضر شدم و از خونه بیرون رفتم. اونقدر این اواخر همه کارام را با شتاب و عجله و وظیفه انجام می دم که مزه حمام رفتن و لباس پوشیدن و آرایش کردن بمنظور زیبایی همراه با آرامش و آهستگی و لذت را فراموش کرده بودم و این غریزه زنانگی ام کاملا سرکوب شده بود. ناهار با تیله ها در میلانو و در ادامه کیک بی بی(این دفعه نسکافه ای اش) و موکا در کافه پاییز بنابرسنت همیشگی. خوشی با هم بودنمون تو دلم رسوب کرده. صحبت همزمان و درک متقابل حتی در سکوت و حین گوش دادن به Cohen . یادآوری خاطرات ترم دوازده کانون و آقای پتی ول. بحث های همیشگی از فیلم و سینما که بادیدن عکس هایی که به دیوار اونجا بود تشدید شده بود. البته بیشتر بحثمون حول هورمون های مختلف بدن متمرکز بود.(البته با کمال شرمندگی اطلاعات در این مورد در حد ببعی) بنابر این
پست شقایق خانم، تمام احساسات عاشقانه کشک و (پ شین میم) می باشد و عجالتا باید بره سر کوچه بوق بزنه!
هووم! جای قرمزه و اون دفتر یادداشت کوچولوش هم حسابی خالی بود.
تولدم و دکتره
انگار دم من و این دکتره را هم بستن بهم. رفیق بازار و گرمابه که نزدیک به دوازده سال است که با هم دوستیم. مگه می شه تولد من باشه و دکتره را نبینم. از بین شش دوست صمیمی دانشگاه فقط اون مونده. بقیه را انگار یکی تو مشتش گرفته و در سراسر دنیا پخششون کرده. امشب در پیتزا ادبرت جای همشون را خالی کردیم.
راستی امروز سالگرد ازدواج یکی از صمیمی ترین دوستانم است. مبارک باشه گوگولی ها. رقص Spanish یادتون نره. جای من را هم خالی کنید.
تولدم و کادوهام
کلی کادوهای رنگ و وارنگ دریافت گردید. :D یک دستبند ظریف که وسطاش قلب های کوچولوی تو خالی دارد. (امیدوارم بدستم حساسیت نده. منم حساس!) یک جعبه چوبی که توش آینه دارد، فقط اگه موقعی که بازش می کنی آهنگ هم می زد دیگه خیلی جیگرتر می شد. یک حس قدیمی دارد. انگار باید توش نامه های عاشقانه نگهداری بشه یا چند رشته از موهای عاشقی که به سفر دریایی رفته و حالا حالا ها هم برنمی گرده. دو عدد پلیور نرمالوی قشنگ. یک کیف که بمنظور استفاده من در حین پیاده روی خریده شده، یک عالمه لوازم آرایش خوشبو ( آخه من لوازم آرایش را بیشتر بخاطر بوشون استفاده می کنم تا رنگ و لعابشون)
تولدم و خانواده
روز تولد من را تمام دنیا جشن می گیرد (بخاطر شب ژانویه بودنش)، الا خانواده محترم. من ده دی بدنیا آمدم و شناسنامه ام را یازده دی گرفته اند که یکسال در سال میلادی سنم کوچکتر شده و سال تولدمیلادی ام رند بشه. قابل توجه است که این فکر فقط به مغز پدر من می تونه خطور کند.
بعد از کلی شستشوی مغزی و فرمت کردن مغز خانواده عزیز جهت دریافت کمک نقدی برای خرید یک عدد دوربین دیجیتال بمناسبت تولدم که از نون شب برام واجبتره، موفق به دریافت یک چهارم مبلغ درخواستی گردیم! از سر سخاوت و منت مجوز استفاده از دوربین لوبیتل مامانم که مربوط به دوران دانشجویی اش است و دوربین زنیت پدر جان که اکثر کشورهای دنیا را گشته و هردوی دوربین ها به معنای واقعی عتیقه محسوب می گردند به من پیشنهاد گردید. ضمنا یک اس ام اس یک خطی از برادرم.
تولدم و چکمه camel active
امروز کلی یک جفت چکمه محشر را که پشت ویترین یک مغازه در اسکان کاملا لوند و دلبرانه خودنمایی می کرد دید زدم و چند جمله عاشقانه نثارش کردم. سپاس خدای را که دیگه کفش های نوک تیز از مد افتاده. همانقدری که کفش های نوک تیز بدجنس بنظر می آن، کفش های نوک گرد مهربون و با شخصیت اند.
تولدم و ....
........................:((....................:).................:((...........................
اینها مربوط به یکسری احساسات .... می باشند که اینجا نمی توانم و نمی خوام تا این حد خصوصی بنویسم.