خرس و خواستگاری
شاید فردا به دیدن جوجو کوچولویی برم که عاشقشم. از اون بچه هایی که دلم می خواد بخورمش. از شدت تپلی بودن روی دستا و پاهاش چند تا خط هستش که وقتی می خوای بهش پودر بچه بزنی باید چین هاش را باز کنی. عین همه بچه ها کف پاشو* که ناز و بوس می کنی انگشت های فینگیلیش را تکون می ده و انگشتت را که جلوی دستش می بری با تمام قدرتش اونو می چسبه و ول نمی کنه. یک فکل به شکل علامت سوال هم روی سرش رفته بالا. چند وقت پیش مامانش می خواسته یک کاری کنه که بچه دیگه از سینه اش شیر نخوره. به سینه هاش یک کم استامینوفن می زنه. جوجو کوچولوی طفلکی هم از همه جا بیخبر بعد از مزه مزه کردن تلخی اش گریه می کند و بعد از اون دیگه لب نمی زنه. مامانش می گفت :" سرش را می ذاره روی یک سینه ام و به اون یکی نگاه می کند و زیر لبش با همون اصوات کودکانه اش ناله می کند."
دلم به حالش سوخت. احتمالا با خودش فکر می کند که سینه مامانش خراب شده دیگه!
برای اینکه مامانش را اذیت کنم شروع کردم از عواقب فرویدی مساله صحبت کردن.چند تا نکته ای که از خواندن یک متنی که این اواخر خوانده بودم یادم مانده بود ،ردیف هم کردم. آخرش مامانش عصبی شده بود و گفت بسه دیگه بچمو به لجن کشیدی!
*دقت کردین که کف پای بچه ها نو است!
+
حسنی به مکتب نمی رفتم وقتی می رفت جمعه می رفت! حکایت من است واقعا. امروز تو بهبهه ترافیک پاشدیم رفتیم تاترشهر دیدیم درش بسته است! تازه اگرم بسته نبود اون تاتری را که ما می خواستیم ببینیم برداشته بودند. (درمیان ابرها) برای اینکه دلمون خیلی نسوزه رفتیم نشر چشمه و بعدشم کافه قنادی روبروی کلیسای خیابون ویلا. چون اول ماه بود کتابی (درک و دریافت موسیقی نوشته راجر کیمی ین) را که خیلی وقت بود آرزوش را داشتم خریدم. الانم منتظرمه تا برم پیشش. راستی هیچ ارتباط منطقی بین ترتیب موسیقی های تو سی دی اش پیدا نکردم!
پنج شنبه اگر خودم خودمو اغفال کردم می رم تاتر "
خرس و خواستگاری" نوشته آنتوان چخوف به کارگردانی حسن معجونی. دوستام که در جشنواره دیده بودنش خیلی ازش تعریف کردند.
+
در جستجوی قطعه گم شده... شاهکار شل سیلور استاین
هر دفعه ورقش می زنم برای خودم متاثر می شم که بازم سر خونه اولم! (راستی دوره تناوبم چنده؟)
+
این وبلاگم چیز جالبیه. راجع به همه چیز صحبت می کنم الا اون کاری که در روز شاید ده ساعت براش وقت می گذارم!