من سروری تازه می خواهم
کار پایان نامه ام تمومه تموم نشده. اما شروع به نوشتن مقدمه و تئوری کار کرده ام. از صبح تا حالا درگیر فهم ارتباط بین چند رابطه هستم. نویسنده کتاب یک رابطه مثل شعبده بازها از تو آستینش در آورده و ملت را گذاشته سر کار. بعد از اینکه مشکل حل شد تازه فهمیدم چند خطی را که در موردش توضیح داده بود بیشتر گمراه کننده بود تا راهنما گر. دیگه اسم تمام گروه ها و آدمایی که در field من کار می کنند را از بر شده ام. در قسمتی که به مرور کارهایی که تا کنون در این زمینه شده می پردازم انگار دارم به پسرخاله هام reference میدم! از ملیت های مختلف اند. اما شخصا کار دوتاشون را خیلی قبول دارم. یک هندی و یک چینی. یک لیست بلند بالا مربوط به patent ها و paper هاشونه.
+
مدتهاست به سختی کار عادت کرده ام. به پیچیدگی عادت کرده ام. به کمک گیری از میخ و چکش برای فهم عادت کرده ام. انگار جزوی از من شده مثل خال کوچکی که بر گردن دارم یا لکه ماه گرفتگی ام در کف پا. بعضی وقتها حس اسگل بودن بهم دست می ده، وحشت زده می شم، نا امید می شم، به دوست داشتنشون شک می کنم. با خودم فکر می کنم آیا به حدی عاشق هستم که ادامه بدم؟
خسته که می شم کتاب های کنار تختم را بر می دارم، به موسیقی گوش می دهم تا رنگ ذهنم را عوض کنم. به چند وبلاگ سر می زنم همه از مرگ می گویند، از جنگ می گویند، از زشتی می گویند...
صدای محمود دولت آبادی در گوشم می پیچد: من از مرگ بیزارم... من از مرگ بیزارم...
و یاد شعری از هوشنگ شفا : من سروری تازه می خواهم
جنبشی؟ شوری؟ نشانی، نغمه یی، فریاد هایی تازه می جویم...
گوشی ام را برمیدارم یک بار لیست آدم ها را مرور می کنم . نصفی که رفته اند، تعدادی هم که در حکم رفتگانند.
به نقاشی "جیغ " ادوارد مونک خیره می شوم. به نظر شما کدام یک از آهنگای pink floyd مناسب اوست؟ آیا شبیه او شده ام؟
+
یادم رفت بگم گوشی را که برداشتم برای چند تا از دوستام یک جوک فرستادم.
به یک نفر می گن اسم اولین حیوونی که رفت مکه چی بود؟ می گه: حاج زنبور عسل!
اینم برای اینکه زیاد نوشته ام تلخ نشه. نگین بی مزه!
[Monday, November 28, 2005]
[
Link] [
]
CopyRight © 2006 Takineh.blogspot