باز هم موسیقی زندگی
مطالعات تاریخ علم ام را دوباره از سر گرفته ام. شیفتگی خاصی نسبت به تاریخ و فلسفه علم ،بخصوص به اوایل قرن بیستم دارم و خوشبختانه کتابخانه پدرم کاملا جوابگوست. یک مقاله شگفت انگیز در سال 1924 در مجله فیزیک در انگلستان به نام Philosophical Magazine به قلم ناشناسی انتشار یافت. نویسنده جوان(لوئی دوبروی) در این مقاله فرضیه جدیدی را عرضه کرد که بر اساس آن: هر جسم متحرکی موجی را با خود حمل می کند که آن را می توان موج منتسب به این جسم نامید که به آن دوگانگی موج و ذره می گویند. این موضوع برای من جدید نبود ولی ایندفعه چیز جدیدی در ذهنم شکل گرفت . درسته که نظرم در PM چاپ نمی شود و دنیا را تکان نمی دهد ولی این حق را دارم که در وبلاگ خودم ثبتش کنم، حتی اگر کسی نخواندش!
طبق آن: هر انسانی موسیقی را با خود حمل می کند که آن را می توان موسیقی منتسب به آن انسان نامید. مثل همون موجی که به هر ماده متحرکی چسبیده. برای آنکه از هر نوع موزیک و آهنگی بیزار شویم، کافی است که آن را به اصوات اولیه اش تجزیه کنیم و بصدای گوش خراش آنها جداگانه گوش دهیم. فقط وقتی اصوات ناساز با یکدیگر ساز می شوند، تاثیر گذار و مطبوع می گردند. پس فقط وقتی انسانی را به تمامیت می توان قبول کرد که تمام نت هایش را بیکجا به رسمیت شناخت. با قبول بعضی و با رد بعضی دیگر اختلال به سیستم وارد می شود. به پدیده کند و تدریجی شکل گیری موسیقی و لزومش برای زیبایی و جاودانگی اش فکر می کردم یاد "موسیقی زندگی" که کوندرا به آن در بارهستی اشاره کرده بود و از وقتی که مرض مهاجرت به جان دوستان افتاده و همه ترک ایران می کنند گریبان من را هم گرفته و هر روز تنها و تنهاتر می شوم، افتادم.

" وقتی مردم هنوز کمابيش جوانند و آهنگ های موسيقی زندگیشان در حال تکوين است، می توانند آن را به اتفاق يکديگر بسازند و مايه ها را رد وبدل کنند( مانند توما و سابينا که مايه کلاه گرد لبه دار را رد و بدل کردند) اما وقتی به سن کمال به يکديگر می رسند، آهنگ های موسيقی زندگی آنها کمابيش تکميل شده است، و هرکدام يا هر شیئ در قاموس موسيقی هرکدام معنی ديگری می دهد. "

نه اینکه نخواهند به سخنان یکدیگر گوش دهند. بلکه یکی با ولع صحبت می کند و دیگری هم با همان ولع به او گوش می دهد. آنها دقیقا معانی منطقی کلمه هایی را که با یکدیگر می گویند درک می کنند، اما بدون آنکه زمزمه رودخانه معانی را که در خلال این عبارت روان بود، بشنوند. گویی به زبان ناآشنایی با همدیگر سخن می گویند که بیشتر اوقات درک نشدنی و فاقد معناست. اگر تمام گفتگوهای میان آنها را از سر بگیریم، فهرست سوءتفاهمات آنها فرهنگ بزرگی را تشکیل می دهد.
+
راستی وقتی اینجا رو می خونین speaker هاتون را روشن می کنید؟

[Friday, November 04, 2005]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]