کلمات
هرگز نمی شود آنطور که باید و شاید به کلمات اعتماد کرد. کلمات ظاهر بی آزاری دارند، ابدا بنظر نمی رسد که ممکن است خطرناک باشند، بیشتر به باد هوا شباهت دارند، به صداهای کوچک دهن، نه شورند و نه بی نمک، و بمحض اینکه از دهان بیرون می آیند از راه گوش به وسیله توده نرم و خاکستری مخ درک می شوند. هیچ کس به کلمات خودش شک ندارد و مصیبت از همین جا شروع می شود.
همراه با بعضی از کلمات، کلمات دیگری هستند که لا به لایشان یا زیرشان مخفی شده اند، درست مثل قلوه سنگ ها. توجه خاصی به آن ها نداری، ولی یکدفعه به خودت می آیی و می بینی که تمام عمرت همین ها تو را می لرزانند، سرتاسر عمرت، چه در لحظات ضعف و چه در روزهای قدرت...آن وقت است ک وحشت برت می دارد... دست کمی از سقوط بهمن ندارد...بالای سیل عواطفت مثل اعدام شده ای آویزان می مانی...توفان بوده که از راه رسیده و رفته، توفانی بسیار قویتر از حد تواناییت، آنقدر شدید که هرگز خیال نمی کردی وقوع چنین چیزی فقط در اثر احساسات ممکن باشد.
[Friday, September 23, 2005]
[
Link] [
]
CopyRight © 2006 Takineh.blogspot