کشور آخرین ها
تنها مردن بیشتر رایج است، اما این جور مرگ ها نیز به یک نوع مراسم جمعی تبدیل شده. مردم به جاهای بلند می روند، تنها به این دلیل که که بپرند پایین. به این می گوین آخرین پرش و باید بگویم که دیدن اش آدم را به هیجان می آورد؛ کاری است که انگار دری به جهان نو و آزاد را درون انسان می گشاید. فردی را می بینی که لبه ی بام ایستاده است. در این هنگام مکث کوتاه اش همیشه نشانه تردید است؛ گویی می خواهد لذت آخرین لحظات زندگی را بخاطر بسپارد، و تو احساس می کنی که انگار نبض زندگی در گلویت می زند. بعد ناگهان- چون هرگز نمی توانی مطمئن باشی که به پایین می پرد- خود را به فضا پرتاب می کند و در حال پرواز به کف خیابن می رسد. نمی دانی مردم با چه اشتیاقی به این صحنه ها نگاه می کنند، با صدای بلند هورا می کشند و به مرز هیجان می رسند. انگار که خشونت و زیبایی نمایش، آن ها را از خویشتن به در برده، باعث فراموشی کوچکی و بی ارزشی زندگیشان می شود. پرش نهایی تصمیمی است که با ادراک و خواست ی درونی همه مطابقت دارد. این که در یک آن بمیرند و خود را در لحظه ای کوتاه و پر شکوه محو و نابود سازند. گاه می پندارم که مرگ تنها چیزی است که حسی را در ما بر می انگیزد.
"مرگ شکل هنری ما و تنها وسیله ی ابراز ضمیر باطن است."
با این حال بعضی ها می توانند به زندگی ادامه دهند. چون مرگ نیز به سرچشمه ی زندگی تبدیل شده است. با همه ی این آدم ها در فکر چگونگی پایان دادن به زندگی و بررسی راه های گوناگون ترک این جهان هستند، می توانی تصور کنی که چه فرصت هایی برای کسب و کار و منفعت وجود دارد.زرنگ ها و فرصت طلبان می توانند با استاده از مرگ دیگران زندگی خوبی را برای خود دست و پا کنند، چون جسارت دوندگان و پرندگان را ندارند و بسیاری برای تصمیم گیری نیازمند کمک دیگران اند. البته داشتن پول کافی برای پرداخت بهای این خدمات شرط اولیه است و به همین دلیل هم فقط ثروتمندترین افراد از عهده ی پرداخت آن بر می آیند. با این حال کار کردن، بخصوص در کلینیک های مرگ خودخواسته بسیار خوب است. این کلینیک ها چند نوع اند. بستگی به میزان پولی دارد که می خواهی خرج کنی. ساده ترین و ارزانترین نوع یکی دو ساعت بیشتر زمان نمی برد و در تبلیغات به آن "سفر بازگشت " می گویند. کافی است به کلینیک بروی، دفتر را امضاو کنی و بهای بلیت سفر را بپردازی. بعد تو را به اتاق خصوصی کوچکی می برند که رختخواب تمیزی داری. یک از کارکنان تو را می خواباند و مایعی را به بازویت تزریق می کند. آن گاه آهسته به خواب می روی و هر گز بر نمی خیزی. نوع بعدی در نردبان قیمت ها" سفر به شگفتی" نام دارد و از یک تا سه روز طول می کشد. این سفر عبارت است از چند تزریق که به طور منظم انجام می شوند و به مشتری احساس رهایی و خوشبختی می دهد تا سرانجام برای آخرین بارمایع کشنده را به او تزریق کنند بعد نوبت "سفر لذت بخش" است که می تواند تا دو هفته طول بکشدمشتریان زندگی پرناز ونعمتی را تجربه می کنند و از چنان خدماتی برخوردار می شوند که با هتل های لوکس قدیم رقابت می کند. در اینجا خوراک های عالی و شراب سرو می شود، برنامه های تفریحی و حتی روسپی خانه ای برای زنان و مردان وجود دارد. البته این سفر گران تمام می شود، اما امکان خوب زندگی کردن، ولو برای مدتی کوتاه، در دل بعضی ها شوقی مقاومت ناپذیر می آفریند.
کلینیک های مرگ خودخواسته تنها راه خریداری مرگ نیست. کلوپ های قتل نیزبه راه افتاده و اخیرا محبوبیت بیشتری یافته است. کسی که می خواهد بمیرد ولی جرئت اقدام فردی ندارد، می تواند با پرداخت مبلغی نسبتا کمتر به عضویت کلوپ قتل منطقه ی آماری خود در آید. در آنجا بی آنکه چیزی درباره ی چگونگی قتل خود بداند، به عنوان مقتول ثبت نام می شود. در واقع همه چیز آن برای او پر رمزو راز است، زمان، مکان،روش قتل و هویت قاتل برایش مجهول است. به یک معنا زندگی مثل همیشه ادامه می یابد. مرگ در افق به شکل قطعی وجود دارد، اما نحوه ی آن هنوز نامعلوم است. عضو کلوپ قتل می تواند به جای پیری و بیماری در انتظار مرگی سریع و خشونت آمیزباشد که در آینده ای نه چندان دور به وقوع می پیوندد؛ به نظر من تاثیر همه ی این ها این است که آدم بیشتر مراقبت می کند.
" مرگ دیگر مرحله انتزاعی نیست بلکه به امکانی تبدیل شده که هر لحظه از زندگی را به خود آغشته می کند."
مقتولان آینده و ثبت نام شدگان به جای این که به حالت انفعال در انتظار آنچه اجتناب ناپذیر است بمانند،هوشیار و بیدارتر، با حرکاتی جان دار و پر از حس زندگی می شوند- گویی درک نوینی از امور آنها را تغییر داده است.
در واقع بسیاری از آنان اندکی بعد پشیمان می شوند و تصمیم می گیرند به زندگی ادامه دهند، اما این کار هم آسان نیست. چون پس از عضو شدن در کلوپ قتل، اجازه نداری آن را ترک کنی. اما اگر بتوانی قاتل خود را مثلا به قتل برسانی، از تعهد آزاد می شوی و اگر بخواهی می توانی خود به عنوان قاتل استخدام شوی. کار قاتل به خاطر خطرناک بودنش بسیار پر در آمد است.
هرچند معمولا قاتلان به ندرت به قتل می رسند، چون بزوما از مقتولان احتمالی خود با تجربه ترند، ولی با این حال گاهی هم کشته می شوند. در میان فقرا، بخصوص مردان جوان بی پول افراد زیادی هستند که ماه ها و حتی سال ها در آمدشان را ذخیره می کنند تا بتوانند مبلغ لازم را بپردازند و به عضویت کلوپ قتل در آیند. هدف این است که به عنوان قاتل استخدام شوند و از این طریق زندگی بهتری را برای خود فراهم آورند. تعداد اندکی به هدف می رسند. اگر قصه ی زندگی بعضی از آن ها را برایت بگویم، تمام هفته را نمی توانی بخوابی.
کشور آخرین ها
"پل اوستر"



[Monday, August 22, 2005]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]