یک روز آرام در خانه
قبل تر ها پدر و مادرم که مسافرت می رفتند و من در خانه تنها بودم برعکس حالا، دوستانم را دعوت می کردم و دور و برم را حسابی شلوغ می کردم. اونوقتا سعی می کردم از خانه خالی ( اصطلاحش فکر کنم اینه!) اینجوری استفاده کنم . مدتیه باز تنها هستم ولی هیچگونه استفاده ای از تنهایی ام نکرده ام بخاطر اینکه همش در دانشگاه مشغول کارای پروژه ام هستم و به قول معروف صبح ها با سگ ها از خانه می روم بیرون و شبا با قماربازها برمی گردم!
دیشب شاید خیلی ها متوجه نشده باشند که برای لحظاتی نم نم بارون به کوچه های تهران زد و هوا یک کمی خنک تر شد. وقتی شب می خوابیدم پنجره اتاقم را باز کردم ، دستانم را به لبه اش تکیه داده و خیلی جدی با وجدان کاری خودم صحبت کردم، قانعش کردم که فردا را بدور از کار و دوندگی توی خونه تنها بمانم و باهاش طی کردم که دچار عذاب نشه و فردا را کوفتم نکند. امروز صبح که از خواب پاشدم اولین کاری که کردم خاموش کردن موبایل و از پريز کشیدن تمام تلفن ها بود.
آخیش... از صبح تا حالا لباس خوابم را از تنم در نیاوردم و در آرامش، سکون و سکوت خودم را رها کردم. ناهار خوشمزه برای خودم درست کردم. بوی خوش کته بعد از مدتها تو خونمون پیچید. اولین باری بود که غذایی را که خودم درست کردم انقدر چسبید. جلوی ماهواره ولو شدم و فیلم دیدم. احساس آزادی به این معنی که هر وقت هر کاری دلم بخواد می توانم انجام بدهم خیلی مزه دارد. مثلا هر موقع دلم بخواد غذا می خورم، هر موقع دلم بخواد می خوابم و هرموقع دلم بخواد از خواب پا می شم و هیچ گونه استرسی از جانب کار و درسم بهم وارد نیست.
زنده باد تنهایی و رهایی اش
[Wednesday, August 10, 2005]
[
Link] [
]
CopyRight © 2006 Takineh.blogspot