بگذار چندی با خودم باشم
ور منطقی برای خودش می بافد و کلاف را می پیچوند و ور احساسی تمامشو می شکافد و داغون می کند. من که به ور منطقی خودم و دیگران خیلی احترام می گذارم، پس چرا به ور احساسی وجودم یک کمی فضا داده نمی شود که آرووم بگیرد و یواش یواش بفهمد که دیگه باید این بازی را تمام کند. بازی را که بجز اعصاب خردی و صلب آرامش چیز دیگه ای به ارمغان نیاورده است. شایدم این بازی هوشمند است و سر بزنگاه موقعی که همه چیز خوب پیش می رود سر و کله اش پیدا می شود و هر دفعه من و تو را گول می زند و فریب می دهد.
دقت می کنی :"یواش یواش!" این یواش یواش خیلی نسبیه. برای هر کسی یک پریود زمانی خاصی را شامل می شود. یک ساعت ، 5 ماه ، دو سال ،... هردفعه که به من برای به کرسی نشوندن ور منطقی ام فشار می آید، عقربه زمان به اولش بر می گردد و حساسیتم نسبت به این بازی و این مفهوم بیشتر. فکر می کنی من کی ام؟ یک دستمال کاغذی ، یک ماشین زبون نفهم ! بابا منم آدمم. منم حق اشتباه در قضاوت کردن را دارم همون طوری که تو هم حق اشتباه کردن را داری. دنیا که به آخر نرسیده. گاهی این فشار به فراموشی و برگشتن به تعادل نگرانم می کند. آره نگران! من که نمی تونم پیج و مهره احساساتم را سفت و شل کنم و جلو کارکردنش را بگیرم . منکه نمی تونم روش یک ضربدر قرمز باطل شد بزنم و بهش واکنش نشون ندم و جلوی قیامش بایستم! ناراحت می شوم. اون موقع هم ناراحت شدم. همون میز گرد. آدمایی را که نمی شناختم و حتی از بعضیاشون تابو درست کرده بودم. یادته؟ یک دفعه گریه ام گرفت. تنها واکنشی که فکرش را هم نکرده بودم. فکر می کنی از گریه کردن در اون موقعیت خوشم می اومد ؟! گریه ای که هم زشتم میکرد و هم تحقیر. از محیط دور شدم. هر چقدر قطر ه های اشک را پس می زدم با شتاب بیشتر و غیر قابل کنترلی روی گونه هام روون می شدند. می دونی اون موقع چه فکرایی تو سرم بود یا فقط ظاهر قضیه را می دیدی؟ چرا به من فرصت نمی دی تا به تعادل برسم. چرا انقدر تحت فشارم؟ چرا دنبال احساساتم گذاشتی؟ چه انتظار عجولانه ای برای فراموشی نام آن تابو و چه تلاش بی وقفه ای. قانونای زورکی و ضربتی به من کمکی نمی کند. تنها چیزی که می خواهم زمان است برای زدودن دلگیری ها (چه بحق چه ناحق) . برای از بین بردن تابو ها. برای کسب آرامش و امنیت و اطمینان بدون وجود تابو ها.
رهایم کن. بگذار چندی با خودم باشم.

[Friday, April 08, 2005]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]