طالع بینی و مقدمه کتاب
وقتی یک کتاب تازه را شروع به خواندن می کنم هیچ وقت مقدمه اش را نمی خوانم. چند صفحه اول که مربوط به مقدمه است می گذرم و به سراغ مطالب اصلی کتاب می روم.
این کارم منو یاد طالع بینی می اندازد!
حتما آدم هایی را دیده اید که به ماه های تولد اشخاص علاقه مندند و یک سری خصوصیاتی را به متولدین هر ماه نسبت می دهند. همیشه در اوایل آشنایی بعد از چند جمله ای که رد و بدل می شود ماه تولد را هم در این لابلا می پرسند. اگر توجه کنید اکثرا وقتی ماه تولدتون را فهمیدند دیگه کاری به شخصیت و خلقیات واقعی شما ندارند و مغزشون ناخودآگاه و چشم بسته یک سری داده هایی را که از کتاب ها ی طالع بینی خوانده اند و به آنها به عنوان اصول تغییر ناپذیر پابندند، جانشین داده هایی می کنند که در طول آشنایی، شما ممکن است به ایشان منتقل کنید.
منم وقتی کتاب می خوانم دوست ندارم هیچ خط مشی فکری را از مترجم یا حتی نویسنده کتاب بگیرم. دوست دارم خودم درگیر کتاب شوم و در نهایت وقتی فکر هام سامان یافتند مقدمه را بخوانم. البته این کارم ممکن است خیلی مسخره بنظر بیاید چون اسمش رابجای مقدمه، موخره می گذاشتند و اهل قلم بوضوح عقلشان بیشتر از من می رسد ولی دست خودم نیست وقتی این کار را می کنم احساس حل یک مسئله هندسه با استفاده از حل مسائل بهم دست می دهد!
+
بالاخره کتاب "میرا"(Mortelle) نوشته "کریستوفر فرانک" را خریدم. البته بعد از چند باری که فرصت خرید کتاب داشتم و به کتابفروشی رفته و به دیوار برخورد کرده بودم ;) چون این کتابشون تمام شده بود! طرح روی جلد کتاب را هم دوست داشتم.