دوش را باز می کنم. موهام و تنمو شسته ام.به موهام تقویت کننده می زنم. این تقویت کننده را فقط به خاطر بوش خریدم. تا حالا هیچ کسی به غیر از خودم بوش را نفهمیده. مگر اینکه سرمو جلو آورده باشم و ازش پر سیده باشم، بوش خوبه؟ که احتمالا برای اینکه دلم نشکنه جواب مثبت داده اند. به گمونم بوش از اون بوهایی است که فقط حلال زاده ها می فهمند. D :
پرده وان را کشیدم. آینه قدی جلوی وان بخار کرده. برای ده یک ربع این ماسک مو باید روی سر باشد. زیر دوش می شینم. سرمو می گذارم روی زانو هام. یاد یکی از حرکتای یوگا می افتم. که طوری دست ها و پا را در هم فرو می بردیم که شبیه گل لاله بسته می شدیم. موهام از دو طرف به سمت جلو می آورم تا آب بهشون نخوره. آب داغ روی شونه هام می ریزد. من تقریبا هر روز حموم میرم. همیشه با عجله و نگرانی در عرض چند دقیقه گربه شور می کنم (به قول مادربزرگم) و از حموم می پرم بیرون و نگران ام برای اینکه باید تا یک ربع دیگه حاضر بشم و از خونه بیرون برم . خیلی وقته برای آرامش دادن به خودم حموم نیومدم. امروز فرصت و حوصله اش را دارم.
داغی آب را روی پوستم حس می کنم. بوی عطرم با آب که قاطی می شه احساس می کنم که داره به تمام منفذ هام رسوخ می کنه و همونجا رسوب می کنه. یکی از نظریه های من اینه که اگه قبل از حموم عطر بزنیم پایداری اش بیشتر از بعدشه!
حموم حسابی بخار کرده. یک جور سونای بخارخفیف. می خوام مدیتیشن کنم و فقط حواسم را به صدای آب معطوف کنم ولی دلم خیلی شور می زند. اصلا نمی تونم تمرکز کنم. انگار یک خرچنگ تخت سینم چسبیده و هی به دلم چنگ می زند. از وقتی که خبر مرگ یکی از فامیل هامون را که هم سن پدرم هستش شنیدم اینجوری شدم. امروز پدرم که از راه رسید می خواستم برم وبغلش کنم. بهش بگم که خیلی دوستش دارم. ولی نمیدونم چرا نمی تونم. دقیقا نمی دونم از کی من انقدر ازش دور شدم و احساس غریبگی می کنم.
آینه را پاک می کنم . سعی می کنم لبخند بزنم ولی لبخندمو نمی تونم ببینم، چون توی بخار حموم گم می شه. حتی سایه محوی هم از خودم در آینه روبروم نمی بینم. من دارم روز به روز محو و محو تر می شم.
در این ساعت همه خوابیده اند. برای آنها خواب محو کننده روزی است که گذشته، و آغاز کننده روزی دیگر. اما انگار روزهای من بهم پیوسته هستند. حتی تو خواب هم زندگی می کنم.
حالا دیگه آب روی موهام هم می ریزه. صورتم را بالا می گیرم و دونه های آب با شدت و تیز روی صورتم فرود می آیند. دوباره سرم را روی زانوهام می گذارم و تو ذهنم موسیقی شوپن را گوش می دم.

چقدر بوی این ماسک مو را دوست دارم. :*

[Thursday, March 03, 2005]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]