رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید
سال 83 هم گذشت. یادم نمیاد دقیقا از چه سالی، سال ها خیلی خیلی سریع می گذرند. به سرعت یک چشم بهم زدن. مادر من همیشه سر سال تحویل گریه می کند. فکر کنم او خیلی وقته که متوجه گذر سریع زمان شده و دلیل اشکاش هم همین باشه. بچه که بودم شوق هفت سین وسال تحویل و جمع کردن عیدی مجال فکر کردن به خیلی چیزها را نمی داد. عالم بچگی هم که یک جور رهایی و بی مسوولیتی را با خودش همراه دارد و از این بیشتر از او نمی شود انتظار داشت و خوبیش هم در همین نکته است. ولی حالا که احساس مسوولیت زیادی نسبت به آینده ام و هر کاری که می کنم و هر برنامه ای که در ذهن دارم می کنم خیلی به سالی که گذشت فکر می کنم، به کارایی که انجام داده ام می اندیشم .از گذشت زمان خوشحال نمی شوم ، چون در سال گذشته از خودم راضی نبوده ام. فکر می کنم وقتم را بیهوده خیلی بهدر داده ام . در مورد سال 84 نقشه هایی را با ترس در ذهنم دارم. ترس از اینکه در حد یک نقشه باقی بمانند و هیچ وقت عملی نگردند. سال دیگه هم اگه قرار باشد به این زودی و در حال درجازدن بگذرد که دیگه خیلی بی انصافیه! در هر صورت باید امیدوار بود یا خوشبین. چون اگر حداقل یکی از این دو وجود نداشته باشند زندگی از زهر مار بدتر می شود! حالا که دارم می نویسم، بهتر می تونم فکر کنم. آغاز سال 83 با شادی و امیدواری بسیار برای من همراه بود. ولی با گذشت زمان فراز و نشیب زیادی داشت. اگر دقیق بخواهم توصیفش کنم سال بسیار متمایزی بود. مدتی را که افسردگی داشتم و دارو استفاده می کردم بدترین دوران زندگیم بود. همیشه وقتی کسی آرزوی سلامتی می کرد، تو دلم بهش می خندیدم و می گفتم این دعای گداهاست! اما الان واقعا اولین چیزی را که بعد از سال تحویل آرزو خواهم کرد، سلامتی همه اطرافیان (چه آشنا و چه غریبه) و خودم هست. دومیش شادی و عشق در زندگی است. سومیش خیلی خصوصیه! چهارمیش موفقیت در دنیای کاری و درسی است. و کلی چیزای خوب برای همه. :)
دوست داشتم سال تحویل را در خونمون بودیم ولی امشب می رویم. در طول ایام نوروز هم به احتمال زیاد به اینترنت دسترسی دارم ولی نمی دونم که آرامش برای وبلاگ نویسی دارم یا نه!
امیدوارم سال خیلی خیلی خوب ، همراه با موفقیت و شادی و سلامتی را در پیش رو داشته باشید و به آرزوهای کوچک و بزرگتان برسید.
نوروزتان پیروز و دنیا به کامتان
:*