حد وسط نداریم!
چند وقت پیشا داشتم تلویزیون ایران را نگاه می کردم. یک مرتیکه ای شروع کرده بود به ذکر مصیبت های یکی از امام ها یا هر موضوع دیگری و یک عده هم جلوش زار زار اشک می ریختند. خوب! آدم می گه اینا که تو تلویزیون هستند مزدورند و به خاطر این اشک می ریزند. اما اونایی که با پای خودشون می رن روضه خونی و های های گریه می کنند چی؟
مردم برای اینکه بهانه ای برای سبک کردن بار غمشان پیدا کنند، هر کجا فیلم درام و رمان دلسوزی سراغ داشته باشند، بطرفش هجوم می آورند و اگه مجلس ترحیم یا روضه خونی باشد حتما شرکت می کنند. در واقع به حال خودشون گریه می کنند! کاری ندارند که جوون 20 ساله مرده یا پیرمرد 100 ساله! آدم بدی بوده یا خوب؟ یا این روضه خونی ذکر مصیبت کدوم یکی از چندین امام هامون هست؟
برعکس اش هم وجود دارد. وقتی که مردممون خوشحالند چنان خنده ای را سر می دهند که صدای خنده شون مثل بلالی که روی آتش می ترکد صداش از چند کیلومتری می رسد. نمونه اش بعد از فوتبال ایران و استرالیا بود.
خلاصه مطلب اینکه ما بلدیم هم خوب گریه کنیم، هم خوب بخندیم و از همه مهمتر اینکه حد وسطی هم نداریم! البته اگه آمار بگیریم طرفداران گریه خیلی بیشتر از طرفداران خنده است. علتش هم فکر کنم یک سابقه قدیمی دارد که از وضعیت اجتماعی مون سرچشمه می گیرد و یواش یواش جزء عادات اصلی ملی ما شده!
تا حالا به قیافه مردم وقتی که توی پیاده رو راه می روید نگاه کردید؟ اکثرا با چنان قیافه اخم آلود و خشونت باری راه می روند که انگار طلب بابا شون را از بقیه می خواهند. و موقعی که از جلوشون رد می شی و به یکیشون لبخند بزنی، چنان نگاهی می کند که انگار با یک آدم احمق یا دیوانه طرف هست !
اگه گذرتون به مترو هم افتاده باشید این موضوع را بخوبی درک می کنید. چون صندلی ها رو بروی هم هستند و کاملا می توانید افرادی را که روبرویتون نشسته اند یا حتی ایستاده اند را زیر نظر بگیری. هر کدومشون یا برخورد شما با آنها می تواند یک سوژه توپ برای وبلاگتون باشد!
+
من هفته ای دو بار سوار مترو می شوم.تو مترو اونقده خوش می گذره!!!!! حالا از” ماجراهای من و مترو” حتما براتون می نویسم. ;)