فردا تصمیم گرفتم که به کاشانه نصف هفته ایم برم . به خودم قول دادم تاموقعی که امتحان ام را ندادم بر نگردم. این امتحان زمانش به عهده خودمه. به خاطر همین از مهر ماه تا حالا کش اومده. باید یک نمره عالی از این امتحان بگیرم، چون مساله آبرو و حیثیت درمیونه. اگه این دفعه هم امتحان ام را بد بدم چوپان دروغ گو می شم. هیچکس باور نمی کند که ترم پیش از شدت افسردگی و استرس خوابم نمی برده و سر امتحان مغزم shut down بوده!
حالم گرفته است. از حالا دارم به جمعه ای که تو خوابگاه باید باشم فکر می کنم. جمعه در خوابگاه یعنی حس کردن ته مرداب. هر چی غم و غصه از بدو تولدت داشتی بیادت میاد حتی دردی را که موقع بریدن نافت حس کردی! از اونجایی که هیچ تفریحی تو خوابگاه وجود ندارد دو حالت پیش میاد: 1) مثل خر درس می خونم و تفریحم شامل حموم و دستشویی رفتن و غذا و تنقلات خوردن می شه. 2) این گزینه در مورد من صادق تر است. مثل خرس می خوابم. همیشه میگم که واقعا اسم با مسمایی روی خوابگاه گذاشتن. خوابگاه یعنی خواب دونی. بعضی وقتا شده که نزدیک 20 ساعت من تو خوابگاه خوابیدم. البته به درجه افسردگی هم بستگی دارد. ;) ولی این دفعه خر بودن را به خرس بودن ترجیح می دم. از حالا کوله ام را بسته ام که فردا تنبل نشم و زیر قولم نزنم. با خودم یک red bull هم می خوام جهت دوپینگ قبل از امتحان ببرم.:D

+

راستی من انقدرام که اینجا می نویسم غمناک نیستم. اگه منو ببینین همیشه در حال خنده ام. :) به خاطر این استادام باور نمی کنن که ترم پیش خیلی افسرده بودم.



[Wednesday, December 08, 2004]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]