chilli
اگه هوس کرده بودید که غذایی بغیر از پیتزا و رستورانی متفاوت تر از fast food برید و از بین رستوران های مختلف رو چیلی کلید کردید و دلتون خواست غذای تند مکزیکی نوش جان کنید و از محیط دلچسب اونجا استفاده کنید ، بهتره زودتر بهتون بگم که سرتون مثل ما به دیوار برخورد نکند! بعد از 2 ساعت تو ترافیک رانندگی کردن و رسیدن به اونجا دیدیم که تابلویی را در سردرش زده اند به این مضمون : این ملک به فروش می رسد!
اگه مثل ما با کمبود وقت روبرو بودید و باید زود به خانه تون بر می گشتید به طوری که دیگه تحمل تو ترافیک موندن را نداشتید و دلتون رستورانی متفاوت را می خواست و تصمیم گرفتین که به خانه استیک که روبروی چیلی هست بروید حتما قبلش موجودی کیفتون را چک کنید و یادتون باشه هیچ وقت خوراک بلدر چین و استیک ماهی شیر نخورید!
و یک پیشنهاد دیگه ام اینه که حتما در این روزها به طور مکفی پوشاک گرم بپوشید تا فردا صبح که از خواب بیدار شدید، با گلویی دردناک مواجه نشوید!
+
تا حالا براتون پیش اومده که وارد يک مغازه به قصد خرید یک عروسک بشوید ، بعد جو بگیردتون و یک کادوی خوب از نظر خودتون برای دوستتون بخرید. در صورتی که چیز دیگه ای در جای دیگه ای از چند وقت پیش مد نظرتون بوده که براش بخرین! و کاملا مطمئن بودید که از اون چیز دیگه خیلی خوشش میاد!
+
اگه وقت داشتید می تونید به این سوال فلسفی فکر کنيد؟ ( این را از یک کتاب نوشتم)
"مجسم کنید که شما دوستی دارید که عاشق شومان است و از شوبرت متنفر است، حال آنکه شما شدیدا عاشق شوبرت هستید و شومان از ملال و خستگی جانتان را به لب می آورد. برای روز تولد دوستتان چه هدیه ای به او می دهید؟ آهنگ شومان را که او دوست دارد یا آهنگ شوبرت را که خودتان دوست دارید؟ البته شوبرت را. اگر به دوستتان صفحه ای از آهنگ های شومان را می دادید این احساس نا خوشایند به شما دست می داد که چنین هدیه ای نشانه صداقت نیست و بیشتر شبیه رشوه ای است برای خوشایند او. وانگهی وقتی شما به کسی هدیه ای می دهید، این کار را از روی علاقه می کنید و می خواهید بخشی از خود را به او هدیه دهید! بنا بر این سمفونی ناتمام شوبرت را به او می دهید. و لحظه ای که شما از خانه اش بیرون می روید، او به آن صفحه تف می کند، یک دستکش پلاستیکی می پوشد و با ادا و اطوار آن را با دو انگشت می گیرد و در سطل آشغال می اندازد! "
+
امید وارم کادوی من حد وسط شومان و شوبرت باشد. : )