چقدر سخته که آدم نتونه با نزديکترين عضو خوانواده اش صحبت بکنه
خيلی وقته که ياد گرفتم که خودم فکر کنم و خودم تصميم بگيرم
خيلی وقته که ياد گرفتم پای کاری که می کنم وایسم
خيلی وقته که ياد گرفتم که رازی را نگم
خيلی وقته که ياد گرفتم که در مورد خودم هيچ حرفی را نزنم
اما اينجاش را ياد نگرفته بودم که در مورد ديگران هم صحبت نکنم
چون ممکنه صحبت من در مورد ديگران هم بر عليه من استفاده بشه!
چی می شد هر چيزی می خواستم بگم از فيلتر سانسور مغزم عبور نمی کرد
چی می شد هر چيزی می گفتم چماق نمی شد و تو سرم نمی زدی!
اما با همه اين کارات دوستت دارم .



[Saturday, November 13, 2004]   [Link]   [ ]

CopyRight © 2006 Takineh.blogspot





[powered by blogger]